در الکشف و البیان، مشهور به تفسیر ثعلبی، حدیثی درباره مدلول حروف مقطعه به امام صادق علیهالسلام منسوب است. این حدیث ـ که به برخی از متون تفسیری شیعه نیز راه یافته است ـ با تکیه بر صورت مکتوب یا نمود دیداری قرآن به ارائه تفسیری از برخی حروف مقطعه میپردازد. راقم این سطور با عنایت به ضرورت نقد روایات تفسیری ـ که مورد تأکید همه تفسیرپژوهان است ـ با تکیه بر رهیافت زبانشناسان و خطشناسان به نقد و سنجش متن آن حدیث پرداخته و نشان داده است با توجه به اینکه رسمالخط و الفبا محصول ابداع بشر و در نتیجه، یک امر وضعی و قراردادی است، نمیتواند مبنای تفسیر قرآن قرار گیرد. بنابراین، از آنجا که این حدیث از درونمایهای سست و نااستوار برخوردار است، با بهکاربستن معیارهای حدیثشناختی ـ که مورد اتفاق همه حدیثشناسان است ـ نمیتواند از معصوم صادر شده باشد. به باور نگارنده، این پژوهش میتواند الگوی نقد احادیث یا آرایی از این دست باشد.
حدیثشناسی، روایات تفسیری، نقد متن، حروف مقطعه، خط و زبان.
یکی از روشهای نقد حدیث و بازشناسی حدیثهای سره از ناسره نقد متن یا نقد درونی و محتوایی است. با آنکه حدیثشناسان غالبا به نقد سند یا نقد بیرونی بیشتر اهتمام نشان دادهاند، اما به نظر میرسد نقد متن دستکم در پارهای از موارد کارآمدتر و به مقصود وافیتر باشد؛ چه، تنها متن حدیث دستخوش سهو و نسیان و جعل و تحریف نشده است، بلکه چهبسیار حدیثها که برای آنها اسناد صحیح ساخته و رواج دادهاند. بدیهی است در حالت اخیر، دیگر نقد سند نافذ و کارآمد نیست و تنها نقد متن است که میتواند مددرسان و یاریگر حدیثپژوه باشد.(1)
برای همین منظور، حدیثشناسان معیارها، قراین و نشانههایی را تعیین کرده و با آن متن احادیث را محک میزنند. آن نشانهها اجمالاً از این قرارند:
الف . سستی، نااستواری و ناهنجاری الفاظ حدیث و معانی آن؛
ب . مخالفت با عقل، به طوری که تأویل نپذیرد؛
ج . مخالفت با دلالت قطعی قرآن و سنت متواتر و اجماع قطعی، به طوری که میان آنهاامکان جمع نباشد؛
د . آنچه حسّ یا مشاهده آن را نفی کند؛
ه . مطلب مهمی را که علیالقاعده باید در حضور جمع گفته شده باشد، فقط یکتن روایت کند؛
و . وعید شدید در برابر گناهی کوچک یا نوید پاداشی بس بزرگ در برابر کاری اندک.(2)
به عقیده نگارنده، امروزه که با پیشرفت علوم و توسعه مرزهای دانشْ حقایق علمی بسیاری کشف شده، میتوان، و بلکه باید، مفهوم مخالفت و موافقت با عقل را توسعه داد و متن احادیث را با حقایق علمی سنجید و آنها را در صورت مخالفت با مسلّمات علمی طرد کرد.
پس از این مقدمه باید دانست انتقادی که متوجه عموم تفاسیر نقلی است، نپرداختن به نقد اسانید و روایات تفسیری است. ناقلان این روایات، برخلاف فقیهان، روایات برساخته یا اسرائیلی را از روایات اصیل اسلامی جدا نکرده، ضعف و قوت سند را نشان نداده، راهحلی برای اخبار متعارض نیافتهاند. علاوه بر اینها، سازگاری و ناسازگاری برخی از متون روایات با اصول و مبانی شریعت و محکمات دین بررسی نشده است و اینها همه مایه حیرت و سردرگمی مراجعهکنندگان میگردد.(3) بنابراین، بایسته است نقد این بخش از روایات همواره وجهه همت حدیثشناسان و قرآنپژوهان باشد.
باری، با عنایت به همین ضرورت، راقم این سطور بر آن شد تا متن روایتی منسوب به امام صادق علیهالسلام را ـ که در مقام تفسیر «حروف مقطعه» در تفسیر ثعلبی مندرج است ـ با تکیه بر دستاوردهای علمی زبانشناسان و حقایق علمیای که درباره تاریخ خط کشف شده و به ثبوت پیوسته است، نقد و بررسی کند.
ابواسحاق ثعلبی (م427ق) در تفسیر خود، به نام الکشف والبیان، روایتی را درباره معنا و مدلول «الم» به امام جعفربنمحمّد صادق علیهالسلام نسبت داده است که متن آن بدین شرح است:
و عن علی بن موسی الرضا، عن جعفر الصادق، و قد سئل عن قوله «الم»، فقال: فی الألف ست صفات من صفات اللّه: الابتداء؛ لأنّ اللّه تعالی ابتدأ جمیع الخلق، و الألف إبتدأ الحروف، و الاستواء: فهو عادل غیر جائر، و الألف مستو فی ذاته، و الانفراد: واللّه فرد و الألف فرد، و إتصال الخلق باللّه و اللّه لا یتصل بالخلق، فهم یحتاجون إلیه و له غنیً عنهم. و کذلک الألف لا یتصل بحرف. فالحروف متصلة و هو منقطع عن غیره. واللّه باینَ بجمیع صفاته من خلقه، و معناه من الإلفة، فکما أن اللّه سبب إلفة الخلق، فکذلک الألف علیه تألفت الحروف و هو سبب إلفتها.(4)
ترجمه این حدیث به تقریب چنین است:
از علی بن موسی الرضا علیهالسلام منقول است که جعفر صادق علیهالسلام در پاسخ پرسشی درباره «الم» گفت: «الف» ناظر بر شش صفت از صفات خداوند است:
1 . ابتدا؛ زیرا خداوند است که آفرینش همه مخلوقات را آغازید و الف نیز آغازگر حروف تهجّی است.
2 . استوا؛ خداوند عادل و مستوی است و الف نیز راست است و میل و انحراف از طریق اعتدال در آن به چشم نمیخورد.
3 . انفراد؛ خداوند فرد و تنهاست و الف نیز چنین است.
4 . اتصال آفریدگان با خداوند؛ چه خداوند هیچگونه اتصال و احتیاجی به خلق ندارد؛ بلکه این آفریدگاناند که به او وابسته و به وی پیوستهاند.
5 . انقطاع خداوند از غیر؛ الف با حروف دیگر پیوندی ندارد و از آنها منقطع است؛ بلکه حروف دیگر بدو پیوسته و به آن محتاج هستند. خداوند نیز با تمام صفات خود از خلق مباین و جداست.
6 . الفت؛ معنای الف از الفت است؛ همانگونه که خداوند منشأ الفت مردم با یکدیگر است، الف نیز مبدأ تألیف حروف و سبب اصلی ائتلاف آنهاست.
چنانکه مشاهده میشود؛ ثعلبی در اینجا سلسله راویان این حدیث را تا امام صادق علیهالسلام یاد نمیکند. او در آغاز کتاب، منابع خود را برمی شمارد و طرق خود را به مفسران نخستین یاد میکند تا به تکرار اِسنادها نیازمند نباشد.(5) اما از مراجعه و مطالعه آن بخش از تفسیر او، طریق نقل وی از امام صادق علیهالسلام بر ما معلوم نمیگردد. بنابراین، چون روایت مورد بحث فارغ از اِسناد است، ما را راهی به بررسی سند و نقد بیرونی آن نیست، و ناگزیر باید به نقد متن بسنده کرد.
با این حال، طبرسی (م548ق) در مجمع البیان بیآنکه شرحی یا نقدی بر این حدیث بنگارد، آن را نقل کرده و در آغاز نوشته است:
ابواسحاق ثعلبی در تفسیر خود مسندا از علیبنموسیالرضا علیهالسلام روایت کرده است... .(6)
قرآنپژوه معاصر سیدمحمّدباقر حجتی نیز بیآنکه نظری ابراز کند، با لحنی حاکی از خرسندی این حدیث را در آثار خود درج کرده است(7) و بدین سان، حدیث مورد نظر به محیطهای قرآنپژوهی شیعی و بهویژه محیطهای قرآنپژوهی فارسیزبان راه یافته است.
مدلول این حدیث و سخنانی از این دست ـ که گاه بر زبان و قلم برخی از مفسران جاری شده است(8) ـ زاییده سه خطای مرکب است: یکی اینکه خط و الفبا را یک حقیقت وحیانی، ثابت و لایتغیر پنداشتهاند. دوم اینکه میان خط و زبان تمایز قایل نشدهاند و آخر اینکه به صورت مکتوب قرآن نظر دوختهاند، نه به صورت ملفوظ آن. برای اینکه مطلب روشنتر گردد، ناگزیر باید در هر سه مورد توضیحاتی عرضه شود:
آلبرت گاور میگوید:
نوشتار، به طور کلی، نوعی ذخیرهسازی اطلاعات است؛ اگرچه تنها گونه آن نیست.(9)
منابع عربی کهن بر این پندارند که خط تازیان از سوی خداوند وحی شده است. خداوند پیش از مرگ آدم انواع خطوط را به وی آموخت و او آنها را بر الواح گلین نوشت و آن را پخت. پس از طوفان نوح هر قومی نگاره خویش را یافتند و بدان نوشتند. اسماعیل ـ که پدر تازیان مستعربه است ـ خط عربی را یافت و بدان نوشت.(10) چنین پنداری به تازیان قدیم منحصر نبوده است، بلکه در تمدنهایی که خط از ارزش والایی برخوردار بود و طبقات ممتاز یا روحانیون بدان میپرداختند، این ابداعات را معمولاً به موجودات آسمانی یا نیمهآسمانی یا قهرمانان فرهنگی نسبت دادهاند؛ برای نمونه، در مصر باستان خدایی به نام توث، مخترع خط و کاتب رسمی خدایان قلمداد میشد. آشوریان، نبو (Nabu) را خدای خرد و خط میدانستند. در مکزیک باستان، مایاها یکی از مهمترین خدایان خود به نام ایتسامنا (Itsamna)را مخترع خط و کتابت میشمردند. خط ابداع دروییدها به حساب آمده است که یکی از طبقات روحانی مهم سلت باستان به شمار میآمدند.(11) در یک متن عامهپسند متأخر شیعی ترکیب حروف با یکدیگر را از معجزات امیرالمؤمنین قلمداد کرده است. بنابر این رأی بیپایه، در نوشتههای امم سابق حروف منفرد بوده (مثلاً به جای الحمدللّه، مینوشتند: ا ل ح م د ل ل ا ه) و آن حضرت خط قرآن را مرکب کرده است.(12) البته چنین مواردی را باید نمونههای معدودی از این روایات برشمرد.
اما امروزه دانشمندان با گذر از قلمرو افسانه و اسطوره و ورود به تاریخ مدون نشان دادهاند که خط، در مفهوم آوانگاری، محصل ابداع و اختراع پیدرپی بشر و حاصل فرآیندی طولانی و تکاملی است.(13) ناگفته نماند که در گذشته از میان دانشمندان مسلمان فارابی (م339ق) و ابن خلدون (م808ق) به این حقیقت پی برده، در آثار خود به صراحت از آن سخن گفتهاند.(14) بنابه گفته خطشناسان، سابقه تاریخی خط به مفهوم نظامهای نوشتاری مدون، به ششهزار سال بازمیگردد.(15) آنان در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدهاند که بشر برای تبادل افکار و مفاهیم ذهنی و نیز ذخیرهسازی اطلاعات و رساندن پیامهای خویش، بهگونهای که به زمان و مکان محدود نباشد، به ترتیب مراحل زیر را پیموده است:
یک . تصویرنگاری (Pictography)،
دو . معنانگاری (Semasiography) یا اندیشهنگاری (Idieography)،
سه . واژهنگاری (Logography)،
چهار . آوانگاری (Phonography)،
پنج . واپسین مرحله در جریان تحول خط، تبدیل «خط هجایی» (Syllabic) به خط الفبایی (Alphabetical) است. خطوط الفبایی خود تقسیماتی دارند:
الف . خطی که در آن همه اصوات حتی واکهها (مصوَتها) نیز حروف مشخصی دارند؛ مانند خط لاتینی و یونانی.
ب . خطی که در آن برخی از واکهها نویسه و علامتی ندارند؛ مانند خط عربی و فارسی که برای نشاندادن واکههای کوتاه ( َ ِ ُ ) حروف مشخصی ندارند.(16)
بنابراین، چون خط و الفبا محصول ابداع و اختراع بشر و طبعا یک امر وضعی و قراردادی است، مسائل مربوط به خط یکی از جنبههای همه برنامهریزی زبان (Langouage Planning)است و اصلاح خط، ایجاد خط، انتخاب خط مشترک و تغییر خط شکلهای رایج، برخورد با خط به حساب میآیند.(17)
هرچند وجود نوعی رابطه را میان خطوط و زبانها نمیتوان انکار کرد،(18) اما امروزه در میان زبانشناسان قبول عام یافته که «گفتار، صورت طبیعی ارتباط در انسان است؛ در حالی که نوشتار امری ثانوی و عرضی است».(19) بنابراین «زبان و خط دو چیز متفاوتاند. زبان اصل و خط فرع بر آن است. خط بر بنیاد زبان قرار گرفته است، نه بر عکس. در صورتی میتوان خط را یاد داد که آموزنده زبان را یاد گرفته و یا لااقل شالوده آن را آموخته باشد. زبان بدون خط ممکن است، ولی خط بدون زبان ممکن نیست».(20)
افزن بر آنچه گفته شد، زبانشناسان برای تقدم گفتار بر نوشتار دلایلی دارند؛ از این قرار:
یک . تاریخچه پیدایش زبان را بین پانصدهزار تا یکمیلیون سال پیش حدس زدهاند؛ در حالی که تاریخچه ابتداییترین نشانههای نوشتاری و خطی را نمیتوان از حدود دههزار سال پیش فراتر برد.
دو . هیچ جامعهای در هیچ نقطهای از چهار گوشه جهان نیست که زبان نداشته باشد؛ در حالی که همه این جوامع دارای خط نیستند.
سه . حتی در جوامعی که خط وجود دارد، همه افراد آن جامعه خواندن و نوشتن نمیدانند و نمیتوانند از آن به عنوان ابزاری برای ارتباط استفاده کنند.
چهار . ممکن است در جامعهای بنا به دلایل سیاسی، مذهبی، فرهنگی و غیره نظام نگارش یا خط تغییرپذیرد، ولی زبان تغییر نکند؛ همچنان که در ترکیه، بیآنکه زبان ترکی دگرگون شود، خط دگرگون شده است.(21)
پنج . اصولاً کاربرد زبان گفتار به عنوان ابزار ارتباط بر خط مقدم است و این ترتب و تقدم را در حیات بشری نیز عملاً میتوان ملاحظه کرد؛ زیرا کودکان نخست تکلم را میآموزند و سپس به مدرسه رفته، خط را فرامیگیرند.
شش . خط به منظور ثبت نشانههای آوایی زبان اختراع شده، ولی تحول خط همیشه همراه و همزمان با تحول نشانههای آوایی زبان نیست.
هفت . از نظر زبانشناسی گفتار دقیقتر از نوشتار میتواند زبان را منعکس کند؛ زیرا اغلب میتوان یک جمله نوشته را به چندین صورت متفاوت خواند؛ در حالی که هر جملهای که شنیده میشود، تنها به یک صورت میتوان نوشت.
هشت . اغلب خطوط، از جمله خط عربی کاملاً آوانگار نیستند و به همین دلیل، نمیتوانند صورت دقیق تلفظی زبان را ثبت نمایند.(22)
لذا زبانشناسان به دلایل یاد شده و نیز ملاحظاتی از این دست، همواره نمود آوایی یا صورت ملفوظ زبان را مبنای مطالعات و پژوهشهای خود قرار میدهند.
یکی از بارزترین مواردی که ماهیت خط و زبان را متمایز نشان میدهد، نگارش زبانهایی کاملاً متفاوت با خطی واحد است؛ (همچنان که برعکس، یک زبان واحد را هم میتوان الفباهای گوناگون نوشت).(23) برای این مورد نمونههای فراوانی در دسترس ماست که از آن میان به ذکر چند نمونه بسنده میگردد:
الف . در زبان مصری باستان، به طور همزمان از سه خط مختلف هیروگلیفی، هیراتی (Hieratic) و دموتی (Demotic) استفاده میشده است. همین زبان پیش از قرن دوم ق.م. به خط یونانی و پیش از قرن چهارم میلادی به الفبای قبطی (Coptic)نیز نوشته میشده است.(24)
ب . ایرانیان باستان برای ضبط صحیح کلمات و الفاظ کتاب اوستا، به جای خط پهلوی ـ که نمیتوانست نمایشگر همه صداهای زبان باشد ـ خط اوستایی (دین دبیره)(25) را اختراع کردند و اوستا را ـ که در زمانهای قدیم به خطوط میخی و آرامی و پهلوی نوشته میشد ـ به این خط نوشتند. قدیمیترین نسخه خطی اوستا با همین الفبا (مکتوب به سال 1323م) اکنون در کپنهاک موجود است.(26)
ج . در ایران دوره اسلامی تا اواخر سده نوزدهم میلادی یهودیان ایرانی متون فارسی را به حروف عبری مینوشتند. این پدیده ـ که از آن با عنوان «ادبیات فارسی ـ یهودی» Judaica) - (Inrano یاد میکنند ـ نماد دوگانگی حیات فرهنگی آنان بود (تصویر ش1). آنان در این دوره آثار شاعران ایرانی مثل نظامی، عطّار، مولوی، سعدی و حافظ را به زبان فارسی و با خط عبری نگاشتهاند.(27)
تصویر شماره1: خسرو و شیرین نظامی به خط عبری. مینیاتور فوق، داستان زمانی است که اسب شیرین در سفر وی به بیستون به چاله افتاد. فرهاد اسب را بلند کرد و بر پشت خود، آن را به کاخ شیرین رساند (برگرفته از کتاب فرزندان استر، ص88).
د . در زمان چیرگی مسلمانان بر اندلس یا اسپانیای اسلامی، یهودیان آن سرزمین به عربی تکلم میکردند، اما خطشان عبری بود.(28) همچنین کتابهای بسیاری به دست مؤلفان یهودی در جهان اسلام به زبان عربی و به خط عبری نوشته شده است که امروزه اصل عربی آنها در دست نیست.(29)
ه . نمونه جالب توجه دیگر، کاربرد خط عربی برای نوشتن زبانهای رومانیایی اندلس است. این نوشتهها عنوان «الاعجمیه» به خود گرفت و به همین نام بعدها به صورت «آلخامیادا» (Aljamiada)و به همان معنا در فرهنگ اسپانیانی رواج یافت؛ به طوری که امروزه در کتابخانههای جهان، به ویژه در اسپانیا نسخههای خطی متعددی از آثار اعجمیه، یعنی ادبیات رومانیایی به خط عربی، بر جای مانده است که تاریخ برخی از آنها به سده 8 ق / 14م، بازمیگردد.(30)
و . پیش از ظهور اسلام، ایرانیان کتب علمی، سیاسی و ادبی را به پهلوی و کتب دینی را به خط اوستایی مینوشتند؛ اما پس از استیلای مسلمانان بر ایران، خط عربی در این سرزمین رایج شد.(31) از آن پس، الفبای فارسی در طی قرون برای نوشتن زبانها و گویشهای گوناگونان ایرانی، از جمله خوارزمی، آذری، پشتو، کردی و بلوچی، مورد استفاده قرار گرفته است.(32)
ز . همزمان با نضج جریانهای اصلاح اجتماعی در سدههای اخیر، ملکمخان شخصیت اصلاحطلب ارمنی در ایران، گونهای الفبای ابتکاری را پیشنهاد کرد که در آن حروف به صورت منفصل نوشته شده بود. در ادامه همین پیشنهاد، وی در سال 1307ق / 1890م، در لندن به انتشار گلستان سعدی با الفبای پیشنهادی خود اقدام کرد.(33)
ح . علاوه بر زبانهای ایرانی، زبانهای رایج در شبه قاره هند از قبیل اردو، سندی پنجابی و کشمیری هم با الفبایی بر پایه عربی نوشته میشوند. همچنین الفبای عربی تا چند دهه اخیر اصلیترین الفبا برای کتابت زبان سومالیایی بوده است؛ اما در سال 1351ش / 1972م، استفاده از الفبای لاتین جایگزین الفبای عربی گردید و در سومالی رسمیت یافت.(34)
ط . نمونه ملموس و زنده کاربرد خط واحد در زبانهای گوناگون، نوشتن زبانهای مختلف با خط سیریلی(35) است. در دهه 1930م، دولت شوروی اقوام مختلف کشور را وادار به پذیرفتن الفبای سیریلی کرد و از آن پس مسلمانان اتحاد شوروی سابق برای نوشتن زبانهای خود، از جمله ترکی، آذربایجانی، ترکمنی، ازبکی، قرقیزی، قزاقی، تاجیکی، تاتاری و چچنی از این خط استفاده میکنند. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال جمهوریهای مسلمان در 1371ش / 1992م، تنها جمهوری تاجیکستان درصدد تغییر خط خود به فارسی برآمد که آن هم تاکنون عملی نشده است.(36)
ی . با آنکه مسلمانان برای صورت مکتوب وحی به خط عربی قداست و حرمتی قایل هستند، ولی کتابت قرآن به خطی دیگر منتفی نیست. چنانکه مورخان دوره تیموری نوشتهاند، ظهیرالدین محمّد بابرشاه (888 ـ 937ق / 1483 ـ 1530م) بنیادگذار سلسله تیموری هند، خطی اختراع کرده و مصحفی بدان خط نوشته و به مکه فرستاه بود.(37)
در کتابخانه آستان قدس رضوی هم مصحفی به خطی ناشناخته موجود است (شماره 50، نگاه کنید به تصویر شماره 2) که شاه سلطان حسین صفوی در سال 1119ق، آن را وقف کرده است.
تصویر شماره2: تصویر صفحهای از قرآن به خط ناشناخته (برگرفته از کتاب راهنمای گنجینه قرآن، ص179).
احمد گلچین معانی فهرستنگار کتابخانه مزبور ـ که نخستینبار آن را در نامه آستان قدس (ش20، نوروز 1344ش، ص60 ـ 64) معرفی کرد ـ آن را به همان خط اختراعی بابرشاه شمرد؛(38) اما عبدالحیّ حبیبی که الفبای خط بابری را با خط مصحف مذکور مقایسه کرده است (تصویر شماره 3)، میگوید:
ابدا با نسخه مصحف آستان قدس برابری ندارد.
و سرانجام نتیجه میگیرد که:
مبدأ خط مصحف مشهد رضوی به یقین معلوم نیست.(39)
تصویر شماره3: مقایسه الفبای عربی با الفبای خط بابری و مصحف مکتوب به خط ناشناخته (برگرفته از کتاب تاریخ خط و نوشتههای کهن افغانستان، ص208)
علاوه بر آنچه درباره نگارش زبانهای مختلف با خطی واحد و عکس آن گفته شد، باید دانست گاه از روی ضرورت یا برای رفع برخی از کاستیها و دشواریها در یک رسمالخط مشخص تحول یا اصلاحی صورت میپذیرد؛ مثلاً در الفبای عربی حروف «ق» و «ف» در آغاز شیوه روشنی نداشت. گویا نخست «ق» یک نقطه داشته و «ف» بینقطه بوده است. سپس برای تمایز این دو حرف، یک نقطه زیر «ف» گذاشته شد.(40) این شیوه هنوز در خط مغربی از جمله در کتابت مصاحف رایج است (تصویر شماره 4).
تصویر شماره4: (برگی از قرآن به خط مغربی)
کاتبان فارسی نیز از سده پنجم تا یازدهم حرف «گاف» را با گذاشتن یک یا دو یا سه نقطه در زیر یا زبر «ک» از «کاف» جدا کردهاند؛ اما سرانجام از قرن دوازدهم هجری به این سو به جای افزودن یک یا چند نقطه بر «ک»، با افزودن یک سرکش، آن را از حرف «ک» متمایز ساختهاند.(41)
با اندکی تأمل در متن حدیث مورد بحث، معلوم میشود که برای دستیابی به مدلول حروف مقطعه به صورت مکتوب آن نظر دوخته است، نه به صورت ملفوظ آن؛ در حالی که واقعیت قرآن آن چیزی است که خوانده میشود، نه آن چیزی که نوشته میشود.(42) به عبارت دیگر، نمود گفتاری و شنیداری قرآن اصل و نمود نوشتاری آن فرع است؛ چه مسلم است که قرآن نانوشته بر قلب پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله (43) ـ که به تصریح قرآن امی(44) و ناخوانا و نانویسا بود(45) ـ نازل گردید.(46) به دیگر سخن، متن قرآنی در مرحله تلقی و ابلاغ به صورت شفاهی بود. پس از ابلاغ، پیامبر صلیاللهعلیهوآله هر آیه تازه از متن قرآنی را بر «کاتبان وحی» املا میکرد و با اهتمام و نظارت آن حضرت قرآن به قید کتابت درمیآمد.(47)
الفبا و خط عربی ـ که از الفبا و خط نبطی اقتباس شده بود(48) ـ به دلیل عدم ممارست تازیان در این فن، در آن روزگار هنوز ناقص و خواندن آن با دشواریهایی همراه بود. در نتیجه، لغزشهایی از نظر املایی در برخی از مصاحف اولیه راه یافته بود.(49) این کاستیها به تدریج به دست فرزانگانی چون ابوالاسود دُئلی (1ق.ه ـ 69 ق)، نصر بن عاصم (م89 ق)، یحیی بن یعمر عدوانی (م129ق) و خلیل بن احمد (100 ـ 170ق) تا حدی مرتفع گردید،(50) ولی با این حال، نمود نوشتاری قرآن همواره در طول تاریخ این کتاب مقدس فرع نمود گفتاری و شنیداری آن بوده و فراگیران هیچگاه از وجود آموزگاران بینیاز نبودهاند.
حاصل سخن آنکه:
اولاً، خط محصول ابداع بشر و امری عرضی، وضعی و قراردادی است و از سر ضرورت تغییر و تبدّل میپذیرد.
ثانیا، زبان و خط ماهیتی جداگانه دارند. زبان اصل و خط الفبا فرع است.
ثالثا، نمود گفتاری و شنیداری قرآن اصل و نمود نوشتاری آن فرع بر آن است.
از همین رو، نوشتن قرآن به خطی دیگر عقلاً منتفی نیست و امکان وقوعی دارد؛(51) همچنان که نمونه آن را در مصحف مکتوب به خط ناشناخته ـ که در کتابخانه آستان قدس رضوی محفوظ است ـ دیدیم.
افزون بر آنچه گفته آمد، برخلاف آنچه در حدیث مورد نظر مندرج است، صدایی که آن را «الف» مینامیم، علاوه بر آنکه در خطوط مختلف به اشکال گوناگون نوشته میشود (تصویر شماره5)، طرز نگارش آن در خط عربی نیز همیشه شکل ثابت و یکسانی نداشته است؛ بلکه از بررسی نمونه خطوط قرآنی و غیرقرآنی برجایمانده از سدههای نخستین آشکار میگردد که این حرف همواره و در همه حالات به شکل راست و ایستاده و معتدل نگاشته نمیشده است (تصویرهای شماره 6 ، 7، 8) این حرف در همه حالات از حروف دیگر منفرد و منقطع نیست و چنانکه هویداست، در برخی از حالات به حرف پیش از خود میچسبد (تصویر شماره 9 و 10).
تصویر شماره5 : (برگرفته از دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، مدخل «الفبا» ص53)
تصویر شماره6 : (نمونهای از قرآن به خط کوفی)
تصویر شماره7: تصویر برگی از قرآن منسوب به خط امام علی بن موسیالرضا علیهالسلام (برگرفته از کتاب راهنمای گنجینه قرآن)
تصویر شماره8 : مقایسه تغییر و تحول حروف خط کوفی بر روی سکههای دوره اموی و عباسی (برگرفته از کتاب راهنمای خواندن انواع خطوط کوفی)
تصویر شماره9: (برگرفته از کتاب راهنمای خواندن انواع خطوط کوفی، ص13)
تصویر شماره10: (برگرفته از کتاب راهنمای خواندن انواع خطوط کوفی، ص44)
بنابر آنچه گذشت، از سویی باید گفت محتوا و درونمایه این حدیثْ سست و نااستوار و با مسلّمات علمی و واقعیات تاریخی ناسازگار است. از سویی دیگر، حدیثشناسان اجماعا یکی از معیارها و نشانههای تشخیص حدیث جعلی را سستی و نااستواری معنا (رکّةالمعنی) دانستهاند.(52) بنابراین، ناگزیر باید به ساختگیبودن این حدیث و امثال آن حکم کرد.
در پایان، گفتنی است بغوی ـ که تفسیرش گزیده تفسیر ثعلبی است(53) ـ روایت مورد بحث را درکتاب خود ثبت نکرده است.(54) ابوالفتوح رازی نیز که پس از التبیان طوسی، بیشترین بهره را از الکشف و البیان برده(55) این روایت را در تفسیر خود درج نکرده است.(56) مجلسی هم ـ که الکشف و البیان را در زمره منابع دایرةالمعارف بزرگ خود موسوم به بحار الأنوار نام میبرد(57) ـ از این حدیث ذکری به میان نیاورده است(58) و این نکته حاکی از آن است که حدیث مورد بررسی کمترین اعتماد آنان را به خود جلب نکرده است.
ـ «الفبا»، آذرنوش آذرتاش، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر: محمّد کاظم موسوی بجنوردی، تهران: 1367ش... .
ـ مقدمه، عبدالرحمن بن محمّد بن خلدون، ترجمه: محمّد پروین گنابادی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1353ش.
ـ روض الجنان و روح الجنان، ابوالفتوح حسین بن علی خزاعی نیشابوری رازی، به کوشش: محمّد جعفر یاحقی و محمّد مهدی ناصح، مشهد: بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، 1371ش.
ـ «ابوالفتوح رازی و تفسیر ثعلبی نیشابوری»، رضا استادی، مجموعه مقالات کنگره شیخ ابوالفتوح رازی، قم: دارالحدیث، اول، تابستان 1384، ج1، ص 13 ـ 42.
ـ «ادبیات فارسی ـ یهودی»، دیوید اورشلیمی، فرزندان استر (مجموعه مقالاتی درباره تاریخ و زندگی یهودیان در ایران)، به کوشش: هومن سرشار، ترجمه: مهرناز نصریه، تهران: نشر کارنگ، اول، بیتا.
ـ «ادراک گفتار»، محمّدرضا باطنی، پیرامون زبان و زبانشناسی، تهران: فرهنگ معاصر، 1371ش.
ـ «چند نکته درباره آموزش فارسی به خارجیان مبتدی»، محمدرضا باطنی، مسائل زبانشناسی نوین، چهارم، تهران: انتشارات آگاه، 1374ش.
ـ مقدمات زبانشناسی، مهری باقری، تهران: نشر قطره، سوم، 1378ش.
ـ معالم التنزیل، حسین بن مسعود بغوی، تحقیق: خالدالرحمن عک و مروان سوار، بیروت: دارالمعرفة، چهارم، 1415ق / 1995م.
ـ «الفابا / الفباهای اسلامی بر پایه الفبای عربی»، احمد پاکتچی، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر: محمّد کاظم موسوی بجنوردی، تهران: 1367ش.
ـ الکشف و البیان، ابواسحاق احمد بن ابراهیم ثعلبی، تحقیق: ابی محمّد بن عاشور، مراجعه و تدقیق نظیر الساعدی، بیروت: داراحیاء العربی، اول، 1422ق / 2002م.
ـ نشاة الخط العربی و تطورّه، محمود شکر جبوری، بغداد: 1974م.
ـ تاریخ خط و نوشتههای کهن افغانستان از عصر قبل التاریخ تا کنون، عبدالحیّ حبیبی، کابل: انجمن تاریخ و ادب افغانستان اکادیمیی، 1350ش.
ـ پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، سید محمّد باقر حجّتی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1360ش.
ـ «دراسة حول فواتح السور و الحروف القرآنیة المقطعه»، سید محمّد باقر حجّتی، مقالات و بررسیها، دانشکده الهیات دانشگاه تهران، ش30، 1356.
ـ بررسی علمی شیوه خط فارسی، نازیلا خلخالی، تهران: انتشارات ققنوس، 1375ش.
ـ التفسیر و المفسرون، محمّد حسین ذهبی، قاهره: دوم، 1396ق / 1976م.
ـ «زبانشناسی چیست؟»، رضا زمردیان، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد، ش3، سال چهارم، پاییز 1374ش.
ـ «سابقه تاریخی خط عربی و فارسی»، رضا زمردیان، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد، سال پانزدهم، سال اول و دوم، بهار و تابستان 1361ش.
ـ الدرایة، زینالدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، تهران: مجمع علمی اسلامی، بیتا.
ـ مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسی، بیروت: دار مکتبة الحیاة، 1380ق / 1961م.
ـ منهج النقد فی علوم الحدیث، نورالدین عتر، بیروت ـ دمشق: سوم، 1418ق / 1997م.
ـ «الفبا / الفباهای غیر عربی اقوام و ملل مسلمان»، کامران فانی، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر: محمّد کاظم موسوی بجنوردی، تهران: 1367ش.
ـ کتاب الحروف، ابونصر محمّد بن محمّد فارابی، تحقیق: محسن مهدی، مصر: 1353ق / 1934م.
ـ تذکرة الائمة، محمدباقر بن محمدتقی لاهیجانی، تهران: نشر مولانا، بیتا.
ـ تاریخ خط، آلبرتین گاور، برگردان: عباس مخبر و کورش صفوی، تهران: نشر مرکز، اول، 1367ش.
ـ راهنمای گنجینه قرآن، احمد گلچین معانی، مشهد: انتشارات کتابخانه آستان قدس رضوی، 1347ش.
ـ مقباس الهدایة، عبداللّه بن محمّد حسن مامقانی، تلخیص: علی اکبر غفاری، تهران: دانشگاه امام صادق علیهالسلام ، اول، 1369ش.
ـ «تحول رسمالخط فارسی از قرآن ششم تا قرن سیزدهم هجری»، جلال متینی، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد، ش3، سال چهارم، پاییز 1347، ص 134 ـ 162.
ـ بحار الأنوار، محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بیروت: سوم، 1403ق / 1983م.
ـ راهنمای خواندن انواع خطوط کوفی، محمّد مشیری، مؤسسه سکهشناسی ایران با همکاری مؤسسه انتشارات اشرفی، تهران: 1354ش.
ـ آشنایی با قرآن (سورههای حمد و بقره)، مرتضی مطهری، قم: انتشارات صدرا، 1359ش.
ـ تفسیر و مفسران، محمّد هادی معرفت، قم: مؤسسه فرهنگی التمهید، 1380ش.
- التمهید فی علوم القرآن، محمّد هادی معرفت، قم: بیتا.
ـ دراسات فی تاریخ الخط العربی، صلاحالدین منجد، بیروت: دارالکتاب الجدید، 1972م.
دانشیار دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی مشهد
_____________________________
1 . قرآنپژوه معاصر امامی محمّد هادی معرفت بر این اعتقاد است که ارزش خبر واحد را در تفسیر و تاریخ باید تنها با درنظرگرفتن خود متن تعیین کرد، نه سند آن؛ یعنی محتوای حدیث را باید درنظر گرفت. اگر متنْ ابهام موجود در یک موضوع را برطرف کند، شاهد صدق آن خواهد بود و اگر ابهام را برطرف نکند، هرچند از نظر سند صحیح هم باشد، دلیلی بر پذیرش تعبدی آن نداریم (تفسیر و مفسران، ج2، ص25 ـ 26).
2 . مقباسالهدایة، ص73؛ منهجالنقد فی علومالحدیث، ص312.
3 . تفسیر و مفسران، ج2، ص140.
4 . الکشف والبیان، ج1، ص140.
5 . همان، ص75 ـ 85.
6 . مجمع البیان، ج1، ص65.
7 . دراسة حول فواتح السور، ص61 ؛ پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، ص123.
8 . ر. ک: التفسیر الکبیر، ج2، ص7 ـ 8 : خلاصه سخن او چنین است: الف اشاره به استقامت در آغاز کار، لام اشاره به انحنای حاصل از مجاهدات و میم اشاره به آن است که بنده در مقام محبت چون دایرهای شود که نهایت آن عین بدایت آن و بدایت آن عین نهایت آن است.
9 . تاریخ خط، ص8: این سخن یادآور حدیث شریف نبوی صلیاللهعلیهوآله است که میفرماید: «قَیّدوا العلم بالکتاب».
10 . نشاة الخط العربی و تطورّه، ص7.
11 . تاریخ خط، ص164.
12 . تذکرة الائمة، ص57 : این اثر سست و سخیف را به غلط به عالم بزرگ امامی محمّد باقر بن محمّد تقی مجلسی منتسب کردهاند. نگارنده این سطور ـ انشاءاللّه ـ در آینده این خطا و خاستگاه آن را در مقالهای روشن خواهد ساخت.
13 . تاریخ خط، ص10.
14 . کتاب الحروف، ص144؛ مقدمه ابن خلدون، ص828 و 833 .
15 . تاریخ خط، ص35.
16 . مقدمات زبانشناسی، ص72 ـ 79.
17 . بررسی علمی شیوه خط فارسی، ص18 ـ 19.
18 . مثلاً خطوط سامی بر مشخصات زبانهای سامی بیشتر منطبق است. ر. ک: تاریخ خط، ص109.
19 . «ادراک گفتار»، ص120.
20 . «چند نکته درباره آموزش فارسی»، ص89 ، آشنایی با سورههای قرآن، ص58 .
21 . همگام با پایگیری جریانهای اصلاح اجتماعی در سرزمینهای اسلامی از حدود 150سال پیش، انتقاداتی گسترده از شکل سنتی الفبا صورت گرفت و پیشنهادهایی برای اصلاح آن مطرح گردید («الفبا / الفباهای اسلامی...»، ص59 به بعد). به دنبال این اقدامات در سال 1928م، مصطفی کمال آتاتورک رئیسجمهوری ترکیه، طبق فرمانی کاربرد خط عربی را ممنوع ساخت و به جای آن خط لاتین تعدیلشدهای را برای نگارش زبان ترکی اجباری کرد («الفبا / الفباهای غیر عربی...»، ص65).
22 . مقدمات زبانشناسی، ص71 ـ 72.
23 . تاریخ خط، ص33 به بعد.
24 . همان، همانجا.
25 . این خط از الفباهای آرامی، پارسی، پهلوی و یونانی ـ که در محیط رواج اوستا سوابقی داشت ـ ترتیب داده شده بود و از راست به چپ نوشته میشد (تاریخ خط و نوشتههای کهن افغانستان...، ص67).
26 . تاریخ خط و نوشتههای کهن افغانستان...، ص67، نیز: «زبانشناسی چیست؟»، ص253.
27 . «ادبیات فارسی ـ یهودی»، ص81 به بعد.
28 . تاریخ خط، ص33 ـ 34.
29 . «الفبا / الفباهای غیر عربی»، ص65 .
30 . «الفابا / الفباهای اسلامی بر پایه الفباهای عربی»، ص57 ـ 85 .
31 . تاریخ خط و نوشتههای کهن افغانستان...، ص65 .
32 . «الفابا / الفباهای اسلامی بر پایه الفبای عربی»، ص56 .
33 . همان، 59 ـ 60 .
34 . همان، ص59 .
35 . الفبای سیریلی (Cyrilic) در قرن 3ق / 9م، به همت قدیس سیریل با استاده از حروف یونانی و لاتین ابداع شد و خط رسمی زبانهای اسلاوی و از جمله روسی گردید.
36 . «الفبا / الفباهای غیری عربی اقوام و ملل مسلمان»، ص65 ؛ تاریخ خط، ص33.
37 . تاریخ خط و نوشتههای کهن افغانستان...، ص102.
38 . راهنمای گنجینه قرآن، ص178 ـ 184.
39 . تاریخ خط و نوشتههای کهن افغانستان...، ص103.
40 . «الفبا»، ص53 ؛ «سابقه تاریخ خط عربی و فارسی، ص 233 به بعد.
41 . «تحول رسمالخط فارسی از قرن ششم تا قرن سیزدهم هجری»، ص156 ـ 158.
42 . التمهید، ج1، ص317.
43 . سوره شعرا، آیه 193 ـ 194.
44 . سوره اعراف، آیه 157.
45 . سوره عنکبوت، آیه 48.
46 . پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، ص48.
47 . ر. ک: همان، ص201 به بعد.
48 . دراسات فی تاریخ الخط العربی، ص190؛ تاریخ خط، ص121 به بعد؛ تاریخ خط و نوشتههای کهن افغانستان...، ص68 ، 82 ـ 83؛ «الفبا»، ص52 .
49 . التمهید، ج1، ص315 به بعد.
50 . پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، ص465 به بعد؛ «سابقه تاریخی...»، ص233 ـ 235.
51 . بدیهی است این سخن به معنای تجویز یا توصیه به آن کار نیست.
52 . مقباس الهدایة، ص73؛ منهج النقد فی علوم الحدیث، ص312؛ الدرایة، ص16.
53 . التفسیر و المفسرون، ج2، ص 236.
54 . معالم التنزیل، ج1، ص44.
55 . «ابوالفتوح رازی و...»، ص17.
56 . روض الجنان، ج1، ص95 ـ 97.
57 . بحار الأنوار، ج1، ص25.
58 . همان، ج89 ، ص 373 ـ 375.